قرار ملاقات با آینه!

روایت یک زندگی در بدون سانسورترین حالت ممکن

قرار ملاقات با آینه!

روایت یک زندگی در بدون سانسورترین حالت ممکن

نظرات رو دوباره میبندم..

مث اینکه هیچ کس هیچ نظری در این زمینه نداره... ای خدا!!!!!

تو این مملکت هیچ جا نیست که آدم بدون دغدغه ی آقا بالاسر و یک کلاغ چهل کلاغ و چه و چه توش دو دقه تنها باشه... توش دو دقه آرامش داشته باشه؟! چرا انقد ماها به کار همدیگه کار داریم؟!

شاید دوباره سرویسمو عوض کردم! اینجا همه اش چشمم میفته به اون آمار بازدیدکنندگان و عصبی میشم... احساس میکنم زیر نظرم... احساس میکنم دارن نیگام میکنن... دارم قضاوت میشم... که نکنه یه کم بد باشم یا جذاب نباشم.. یا کسی دوستم نداشته باشه... یا تاییدم نکنن... که شاید بد بنظر بیام... که شاید دوست داشتنی نباشم...

حالم دیگه داره به هم میخوره... خدایا....من مثلا اومدم فرار کنم از این حس قضاوت شدنُ تحت نظر بودن همیشگی ولی مثل اینکه.... خدایا چرا نمیتونم فرار کنم؟!