قرار ملاقات با آینه!

روایت یک زندگی در بدون سانسورترین حالت ممکن

قرار ملاقات با آینه!

روایت یک زندگی در بدون سانسورترین حالت ممکن

سرگرمی

عشق فوتباله...

میگفت حتی با تی وی موبایل هم که شده میشینه بازیها رو مستقیم نگاه میکنه...

با این تفاسیر که دیگه نود دیدن و این چیزا که رو شاخشه...

میگفت که تنهاس...

دوست پسری نداره...

یعنی با اونی که داشته بهم زده و..

حالا کلی وقت آزاد واسش مونده...

و احتمالا یه عالمه فکر که باید ازشون فرار کنه...

و دنبال کردن فوتبال به این طرز دیوانه وار...

ـــــــــــــــــــــــــــ

منم باید بگردم یه چیزی پیدا کنم که بتونم دیوانه وار بهش بچسپم... آخه فهمیدم که دخترای ترشیده و تنها اساسا اینجورین... ینی رو یه چیزی زوم میکنن و این کمکشون میکنه که... که کمتر فک کنن..

و تنهایی رو فراموش...

و منم یواش یواش دارم وارد جمع ترشیده ها میشم...

دارم وارد جمع ترشیده ها میشم؟!

انریکه

ی مغازه لوازم التحریری سر راهمه... یه پوستر از انریکه رو زد به شیشه اش... هر روز مجبورم ببینمش...

واااای خدا چرا دیدن چهره این آدم انقد برام عذاب آوره...

دلم میخواد بامشت بزنم تو صورتش...

هر روز... هر دفه که میبینمش...

یه پررویی و لش بودن خاصی تو صورتش هس که رو اعصابه...

احساس خفگی داره بهم دست میده... واقعا احساس میکنم احتیاج دارم با یکی حرف بزنم... احساس میکنم از دنیا بریده شدم... میخوام یه چیزی بگم ولی انگار دهنمو گل گرفتن...

احساس خلاء بدیه...

و باز هم تنهایی

بعد از ظهر خوره افتاده بود به جونم که زنگ بزنم با یکی حرف بزنم...

هیشکی رو پیدا نکردم که بخوام باهاش بحرفم...

یادش بخیر یه موقعی چقد تلفنی با ملت حرف میزدم...

روز به روز دارم تنهاتر میشم...

یه دوست دیگه رو هم دارم از دست میدم...

یه دوست که احساس میکنم از موضع برتری و تحقیرآمیز بهم نگاه میکنه

خودم میندازمش دور...

یعنی این تصمیمو گرفتم که بریزمش دور

حالا که فکر میکنم میبینم نسبت به سه چهار سال پیش چقد دورم خلوت شده...

روز به روز دارم تنهاتر میشم...

آخرش فک کنم فقط خودم بمونم و این وبلاگ...

شاید واقعا تنهایی تقدیر منه...

استخر...

به سرم زده بشینم یه قصه راجع به استخر بنویسم.. یه دنیای کاملا زنانه... البته با ناخالصیهای همیشگی دنیای زنای ایرانی... که اگه مردا هم تو جمعشون نباشن... باز حرفشون هس... انگار که عروسک خیمه شب بازی باشیم دستشون... حتی وقتی هم که نیستن انگار دارن از راه دور فکر و ذهنمونو کنترل میکنن...

خوبه... شنیدن از دوای جوشهای صورت و لاغری و رژیم و دکتر پوست و ریزش مو و ناتوانی جسمی و ...

آموزنده اس...