-
[ بدون عنوان ]
جمعه 23 تیرماه سال 1391 00:51
بخوره توسسسسسسرت مرتیکه احمق بی لیاقت!!! __________ گاهی وقتا فک میکنم با یه دختر ترشیده عقده ای فاصله ای ندارم چندان... شاید 24 سالگی واسه ترشیدن زود باشه.. ولی واسه رابطه داشتن کلی هم دیر محسوب میشه وای خدا... چه احساس مزخرفی من مشکل دارم یا بقیه گاهی احساس میکنم ناقصم... یا چ میدونم کور و کچل و علیلم که... انقد...
-
اون
سهشنبه 20 تیرماه سال 1391 21:33
تو ریدر میبینم که وبلاگشو بروز کرده همونجا میخونمش یه جورایی نوشته که دیگه خواننده ای نداره وبش و خودش فقط مونده و مینویسه که تنها خواننده وبش یعنی خودش بیاد و بخوندش.... بعد میخوام بهش بگم که احمق جون تو هم مث خودمی وقتی ملت میان طرفت ناز میکنی و میرونیشون و وقتی تنها میشی.... آآآآآآهههه اصلا از اول واسه همین ازت...
-
ای عشق الهله
سهشنبه 20 تیرماه سال 1391 21:28
اینو یادتون میاد؟ ماهان تو آکادمی موسیقی گوگوش! خیلی اون قسمتو دوست داشتم هومن بهش گفت نگو اله-اله اونم گفت اوکی حللهلله آخرش یه لبخند از سر مسرت زد و به بکشن پشتش :)) هویجوری الکی خواستم اینو بنویسم
-
تولد...
دوشنبه 3 بهمنماه سال 1390 00:38
اتفاقی نگاهم میفته به تاریخ ایجاد وبلاگ تو صفحه مدیریت... بعد وارد بخش کامنتا میشم و... تاریخ ایجاد وبلاگ: 2بهمن 89 میبینم آخرین کامنت که مال امروزه: 2بهمن 90 یعنی واقعا یه سال گذشت؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!! و هیچی به هیچی؟! انگار که بین زمین و آسمون معلق باشی... یه برزخ طووولااانی ناتمام! ___________ پ.ن. چندین بار تو این...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 آذرماه سال 1390 23:41
خواهرم میگه تو عرضه جنگیدن واسه چیزایی که چشمتو میگیرن رو نداری... شایدم در واقع حوصلشو یا انرژی شو ندارم... یعنی واسه این کارا شاید پیر شده باشم...
-
go fuck yourself...
شنبه 5 آذرماه سال 1390 23:20
أههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه لعععنتتتت کلا لعنت هب این زندگی که توش به هر کسی که جذب میشی... کاشف به عمل میاد که از امثال تو متنفره... و بر عکس... (خب من الان چی کار کنم که کسایی که من ازشون خوشم میاد ازم بدشون میاد؟؟!!!)
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 13 آبانماه سال 1390 11:13
آخه احمققققق... واقعا منظورمو نمیفهمی یا خودتو زدی به نفهمی؟! دارم بهت رو میدم... دارم باهات... دارم باهات... میگمو میخندم... چرا نمیفهمی؟! شایدم داری خودتو میزنی به اون راه... اصلا بامزه نیست... آخرین فرصتیه که میتونم بهت بدم... اگه واقعا راجع بهت درست فک کردم... دست به کار شو تا پشیمون نشدم... که اگه پشیمون بشم......
-
اشتها...
چهارشنبه 11 آبانماه سال 1390 18:50
خب مث که هیچ کس اینجا منتظرم نبوده و نیس مث که کلا هیچ کس تو این دنیا منتظرم نیس به درک... دلم میخواد وانمود کنم که برام مهم نیس ولی هس... خدایا.... اینجا رم میبندم... درحالیکه... از زور غصه و استرس اشتهامو از دست دادم... کسی که منو از نزدیک بشناسه میفهمه این یعنی چی... اولین و آخرین باری که قبل از این شده اشتهامو از...
-
the last one
چهارشنبه 6 مهرماه سال 1390 22:38
راس و ریچل بالاخره به هم رسیدن.... با اینکه ته دلم میدونستم عمرا اینطور نشه ولی نگران بودم همه اش واقعا این راس مرد شدیدا جذابی بود اههههه آخه این چه وضعیه تو این دنیای مسخره... که چهار نفرم که ازشون خوشت میاد عمرا اگه دستت بهشون برسه. خب فک کنم ، 1 12 سال پیش که هنوز تین ایج بودم با این تضاد مسخره روبرو شدم و...
-
catch-22
یکشنبه 3 مهرماه سال 1390 23:04
عین یه حلقه میمونه یه مسیر بسته... به یه مشکل که برمیخوری به این نتیجه میرسی که واسه حل شدنش باید اونی که دو قدم اونور تره رو اول حل کنی.. بعد وقتی دو قدم میری جلوتر و میرسی به اون مشکله میفهمی که باید اول اون مشکلی که چهار قدم اون طرف تره رو حل کنی... بعد همینطور ادامه میدی... تا میرسی به خونه اول... و به این نتیجه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 مهرماه سال 1390 22:58
اگر از احوالات ما خواسته باشید ملالی نیست... جز... جز اینکه عین خر تو گل موندم... رسما عین خر
-
آگهی
سهشنبه 15 شهریورماه سال 1390 12:44
گالری عروس آنا اپیلاسیون روژین اعتیاد داریوش(!!!!) درمان بیماریهای نشیمن گاه
-
پادشاه فصل ها...
یکشنبه 13 شهریورماه سال 1390 19:30
بوی پاییز میاد... حس پاییز گرفتتم.... اون ناامنی و دلهره دوست داشتنی مختص بعدازظهرای پاییزی.... که حالا دیگه زیاد برام لذت بخش و دلچسپ نیس... از هر چیز تکراری ای حالم بهم میخوره... چون یادم میاره عمر مفیدمو هدر دادم و دارم هدر میدم همچنان... خدایااااا... دارم خل میشم از سردرگمی....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 شهریورماه سال 1390 19:21
دیوانه شدم فک کنم از بی کاری! میشینم هری پاتر میبینم... به تلافی همه فیلمای تین ایجری ندیده جددی عقده ای شدم... باربی و سرزمین پریان میبینم... اونم فقط سی دی یکشو... چون دومیش گم شده! و کلی حال میکنم از دیدن فریتوپیا و مرمیدیا... و فریها و مرمیدها... حال میکنم از دنیای تمیز و خوشرنگ و موزون و خوشگلشون... که توش همه...
-
the one with all the cheesecakes
چهارشنبه 2 شهریورماه سال 1390 17:42
مث که دوستمون ح.م.الف فتوای قتل اون یکی دوستمون ا.ر.م رو صادر کرده :)))) چه کیفی بکنیم... چقد بخندیم ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱. انقد این دیوانه های فرندز زبون روزه تو گوشم چیزکیک چیزکیک کردن که دلم خواست... من چییییییییییییییییزکیک میخوام... (بدبختا فک کنم روحشونم خبردار نبوده که چییزکیک تو یه...
-
رفاقت موسمی(موصمی؟:))
چهارشنبه 2 شهریورماه سال 1390 17:32
بعد از اینکه پست قبلی رو نوشتم یادم افتاد که اساسا من دلم واسه کسی تنگ نمیشه کلهم... یعنی ممکنه واسه ۹۰ یا عادل فردوسی پور یا چه میدونم شخصیتای سریال محبوبم دلم تنگ بشه ولی... ولی واسه آدمهای واقعی که تو دنیای خارج بهشون دسترسی دارم نه... فک کنم همیشه اینطوری بودم... البته چرا فک کنم بچه که بودم دلم واسه خاله ن و...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 مردادماه سال 1390 12:03
رفت سوئد تا یک سال دیگه... که حالا ممکنه برگرده یا نه! من که میگم برنمیگرده... شوهره رو پیچوند کمی تا قسمتی... از اولم ازدواجشون حرکت احمقانه ای بود... ـــــــــــــــــــــــــــــ دلم برات تنگ میشه فری...! دلم برات تنگ میشه؟!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 مردادماه سال 1390 00:39
ای خدا... انصافا هستی؟ باید باورت کنم؟ اگه هستی پس چرا انقد بی خاصیت؟ دوس دارم باورت کنم...چباور کن... اصلش نیاز دارم که باورت کنم... تو این اوضاع داغون... ولی تجربه بهم میگه که... خب دو حالت داره... یا تو نیستی... یا هتی ولی با اون چیزی که من میدونم... خیلی فرق داری... و در هر صورت به درد دوای درد من نمیخوری... اینکه...
-
شاید وقتی دیگر!
شنبه 22 مردادماه سال 1390 11:57
دارم یواش یواش به این نتیجه میرسم که شاید بهتر باشه از اینجا برم... یعنی به نظرم نوشتن تو اینجا کار مسخره ایه... شاید اولا به یه همچین چیزی نیاز داشتم... یعنی به تنهایی و خلوت... ولی حالا احساس میکنم که احتیاج دارم برگردم... یا نه! اصلا کلا وبلاگ نوشتنو بیخیال شم... چیزی که من از نوشتن تو اینجا دنبالش بودم بیشتر شبیه...
-
جالب بود
جمعه 21 مردادماه سال 1390 12:23
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 I thought you were Someone to rely on I guess I was a shoulder to cry on
-
تراول-دستفروش
پنجشنبه 20 مردادماه سال 1390 19:10
تو چهارراه جمهوری دیدم آقاهه تراول ۵۰ تومنی در آورد داد به دستفروش که ازش از این رنده ها که باهاش سالاد تزئین میکنن بخره! دستفروشه هم در مقابل دیدگان حیرت زده من دست کرد تو جیبش یه گولله اسکناس تپل درآورد که خوردش کنه تراوله رو! ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ- - جددی پولدارتر شدیم یا بی پول تر؟ - درس چیه...
-
تصمیم کبری:)))
شنبه 15 مردادماه سال 1390 19:36
باید تصمیم بگیرم... هر چه سریع تر... که کنکور ارشد رو همین رشته خودم شرکت کنم یا برم دنبال اون چیزی که دوست دارم... خیلی حس بدیه... کلا من همیشه احساس ناامنی و ضعف اعتماد بنفس میکنم... احساس بی پشتوانگی... و تغییر رشته احتیاج به پشتوانه روحی روانی و مالی و همینطور اعتماد به نفس بالا داره... که من هیچ کدومو ندارم......
-
never should have baught that ring....
شنبه 15 مردادماه سال 1390 19:20
تو لیسنینگهای 6min english یکی هس که راجع به این ماجراس که یه مجله(اگه اشتباه نکنم) از خواننده هاش میخواد قصه زندگیشونو تو شش کلمه بنویسن و براشون بفرستن... خیلی ایده جالبیه... جمله بالا یکی از اونا بود... این یکی رو: found true love married someone else یا این:... any chance i could start again... در عین خنده دار...
-
خواب...
شنبه 15 مردادماه سال 1390 09:32
خواب دیدم ریش در آوردم... یعنی موهای زائد صورتم کلی زیاد شده بود و دو تا دایره کوچیک رسما ریش شده بود... ترسیدم... تعبیرش چیه جدا؟!
-
عادل فردوسی پور عزییییییییز
پنجشنبه 13 مردادماه سال 1390 22:29
امشب ۹۰ شروع میشه... کللللی شدیدا ذوق زده ام :)))) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ- خدا فردوسی پور رو از مملکت ما نگیره جددا!
-
نی نی...
پنجشنبه 13 مردادماه سال 1390 11:08
بچه میخوام... ترجیحا از نوع تپلش
-
آمنه...اسید...
چهارشنبه 12 مردادماه سال 1390 17:29
مردک واقعا انسان جورابی بود... فکککک کنننن... کلی التماس کرده و دختره بخشیدتش.. بعدش که دختره اضافه کرده که ولی دیه امو میخوام... شروع کرده فحش دادن.. آخه تو آدمی مرتیکه ی جوراب؟! آخه تو خجالت نمیکشی؟! توقع داشتی دختره چی کار کنه دقیقا... با اون صورت داغون قراره بقیه عمرشو شکنجه بشه... اونوقت تو به خودت زحمت ندی که...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 مردادماه سال 1390 20:30
حال و هوای ماه رمضون حسابی گرفته اتم... حسابی... و این حال و هوا واسه من مث بقیه نیس... منظورم یه چیز خاصصه... یه جو عجیب و غریب... که باعث میشه عاشق بشم... یعنی مستعد عاشق شدن بشم...
-
تخلیه روانی
سهشنبه 11 مردادماه سال 1390 16:53
مردک جوووووورررررررررراااااااااااااااااببببببب ___________________________ آخیش!!!! راحت شدم....
-
ِDj Setareh
سهشنبه 11 مردادماه سال 1390 09:11
اون روز داشتم فکر میکردم که اگه شرایطش بود احتمالا دی.جی خیلی خوبی میشدم :دیییییی