تو رو خدا اوضاع ما رو نگاه کن!
فارسی حرف میزنیم...خودمونو می کشیم که انگلیسی یاد بگیریم... در عین حال یه گوشه ی چشمی هم به عربی داریم... اونوقت ترکی خواب میبینیم :))))
واقعا خنده داره!!
توضیح: ۱- نشانه ی اینکه یه زبانی تو ذهن آدم تثبیت میشه اینه که بهش خواب میبینه!
۲- من ترکی بلد نیستم
دیروز پریروز دوستم اس ام اس زده بود واسه لیله الرغائب....
در جوابش نوشتم:
sorry! but i dont beleive in fairy tales anymore
تصمیم نداشتم اینو واسش سند کنم. نمیدونم چی شده بود که واسش فرستاده شده بود. جواب داده بود که فلانی خوبی؟! چی میگی
براش نوشتم که اشتباه شده و نمیخواستم اینو واسش بفرستم. و اینکه همچین هم بیراه نگفتم و لیله الرغائب سند درست حسابی نداره و اینکه اون عبارت متاثر از دیالوگهای فیلم "فایندینگ نور لند"ه و اینکه اگه خدایی هم هس مدتهاس دارم فک میکنم با اونی که ما فک میکنیم و واسمون تعریف کردن متفاوته...
جواب نداد. اس زدم که فلانی ناراحت که نشدی؟!
-هان؟! نه! هیچی! همیدم اشتباهی فرستادی...
روضه ی بیخود خونده بودم...
چرا وقتی میخوایم فهمیده بشیم همه بی توجه یا خنگ مادرزاد میشن و در عوض وقتی میخوایم یه چیزی روکسی نفهمه یا واسه خودمون بمونه همه ازش سر در میارن؟!
خسته ام. از چی؟!
آی هو نو آیدیا!
شاید از تنهایی...
باید یه همراه خوب واسه خودم دست و پا کنم. همراه اول چطوره؟! :)))
باید برم موسسه ی ... واسه ی کار اپلای کنم.
موسسه ی ... خیلی جورابه که به درخواستم جواب نداد.
به جان خودم.
لیاقت ندارن.
نمیدونم چرا میام اینجا هر چی که میخواستم بنویسم از ذهنم میپره...