قرار ملاقات با آینه!

روایت یک زندگی در بدون سانسورترین حالت ممکن

قرار ملاقات با آینه!

روایت یک زندگی در بدون سانسورترین حالت ممکن

دیروز ولنتاین بود.

عین احمقا انگار یه کورسوی امیدی داشتم که اتفاق خوبی بیفته..

انگار امیدوار بودم که... اون با یه سبد پر از خرت و پرت قرمز...

چقدر احمقانه...

منی که تو ساده ترین روابطم با پسر جماعت موندم... چه توقعات خامی... چه خیالات پوچی...

خدایا... کمکم کن...