قرار ملاقات با آینه!

روایت یک زندگی در بدون سانسورترین حالت ممکن

قرار ملاقات با آینه!

روایت یک زندگی در بدون سانسورترین حالت ممکن

رفته بودم استخر...

خانومه از همکار اط.لاعاتیش حرف میزد... میگفت خودش ام.نیتیه... میگفت آدم فروش نیس...

میگفت همکار اط.ت ایش دختر هفده سالشو داده به بهترین همکار اداره شون... میگفت یه جشن بزرگ گرفته... ولی بعد دو ماه طلاق دخترشو گرفته... چون طرف روانی بوده... میدونی که؟! کارای اطت ای آدمو خل میکنه... حتی جوونهای خوشگل و خوشتیپو... حتی بهترین جوونای اداره رو...