قرار ملاقات با آینه!

روایت یک زندگی در بدون سانسورترین حالت ممکن

قرار ملاقات با آینه!

روایت یک زندگی در بدون سانسورترین حالت ممکن

انریکه

ی مغازه لوازم التحریری سر راهمه... یه پوستر از انریکه رو زد به شیشه اش... هر روز مجبورم ببینمش...

واااای خدا چرا دیدن چهره این آدم انقد برام عذاب آوره...

دلم میخواد بامشت بزنم تو صورتش...

هر روز... هر دفه که میبینمش...

یه پررویی و لش بودن خاصی تو صورتش هس که رو اعصابه...