قرار ملاقات با آینه!

روایت یک زندگی در بدون سانسورترین حالت ممکن

قرار ملاقات با آینه!

روایت یک زندگی در بدون سانسورترین حالت ممکن

خدایا چطور بعضیا میتونن تو این هوای افتضاح آلودة گرم دم کرده ی تهران سیگار بکشن؟؟!!

اونم پشت ترافیک!!!

_______________

تهران دیگه واقعا جای زندگی نیس. واقعا!!!

birthday is a time to look back...

دقیقا باید به چی لوک بک کنم؟!

بنظرم هیج کار مفیدی تو زندکیم نکردم.

همه اش نگاهم به یه آینده ی موهوم بوده که هیچ وقت نرسید.

فردا تولدمه.

خوشحال نیستم...

و نمیخوام کسی رو ببینم...


میگه: هزار تومن داد. من یه خامه بهش دادم با یه عالمه پول خرد. فک کنم در همون حد هزار تومن بهش پول خرد دادم.

بس که هل شده بودم

_______

پ.ن. چقد دلم واسه هل شدنهای اینجوری تنگ شده. تو این دوره زمونه تقریبا نایابه! یعنی آدما دیگه از عاشق کسی شدن... از حضور اون آدم هل نمیشن. چون میدونن همه چی تکرارپذیره. دیگه تازگی نداره گویا.