بعد از اینکه پست قبلی رو نوشتم یادم افتاد که اساسا من دلم واسه کسی تنگ نمیشه کلهم...
یعنی ممکنه واسه ۹۰ یا عادل فردوسی پور یا چه میدونم شخصیتای سریال محبوبم دلم تنگ بشه ولی...
ولی واسه آدمهای واقعی که تو دنیای خارج بهشون دسترسی دارم نه...
فک کنم همیشه اینطوری بودم...
البته چرا فک کنم بچه که بودم دلم واسه خاله ن و دختراش و خونه اشون که همیشه بوی لاک ناخن میداد و بالا پشتبونشون تنگ میشد...
یادش بخیر... شاید بهترین روزهای کودکیم بودن اونا...
اونم کودکی مزخرف من...
عین جیگر زلیخا... پاره و پاره و مسخره...
هیچوقت بچگی نکردم...
بگذریم....
یعنی اساسا الانم ممکنه برای مدتی دلم واسه کسی تنگ بشه...
ولی بعد که به نبودش عادت کردم سراغی ازش نمیگیرم....
حتی اگه خیلی اون آدمو قدیما دوست داشته بوده باشم(عجب فعل باحالی شد جددا)
یه جور رفاقت فصلی...
تا وقتی به طرف نیاز روحی روانی مادی یا حالا هرچیز دیگه دارم و اون میتونه نیاز منو براورده کنه...
باهاش هستم...
و انصافا هم تمام تلاشمو براش میکنم و کم نمیزارم براش...
و وقتی که بهر شکل از زندگیم میره بیرون...
خب دیگه رفته دیگه...
بعضیا میگن سردی...
جددا شاید باشم...
حداقل دورو نیستم...
نامردی هم نمیکنم...