مردک واقعا انسان جورابی بود...
فکککک کنننن...
کلی التماس کرده و دختره بخشیدتش..
بعدش که دختره اضافه کرده که ولی دیه امو میخوام...
شروع کرده فحش دادن..
آخه تو آدمی مرتیکه ی جوراب؟!
آخه تو خجالت نمیکشی؟!
توقع داشتی دختره چی کار کنه دقیقا...
با اون صورت داغون قراره بقیه عمرشو شکنجه بشه...
اونوقت تو به خودت زحمت ندی که دیه رو بدی که بشه بخشی از هزینه های درمان (درمان که چه عرض کنم! در واقع هزینه های تبدیل کردن اون قیافه به یه قیافه ی قابل تحمل.. که ملت وقتی میبینن نترسن و رو برنگردونن ...)
حتما بعد هم توقع داری با اون صورت داغون بقیه عمرشو بشینه خونه باباش و گیساشو به دعاگویی و آرزوی خوشبختی حضرت عالی سفید کنه...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پ.ن. نمیدونم این ننه های بعضی از این پسرا چی یاد گل.پسراشون میدن که انقد بچه ننه و پررو و نفهم و متوقع بار میان...
پ.ن.۲ خودمو که میزارم جای دختره میبینم تو یه همچین شرایطی نبخشیدن خیلی سخت تر از بخشیدنه... یعنی خیلی سخته که رضایت بدی یکی با اسید... و بعد جامعه راجع هب تو چه قضاوتی خواهد کرد...
ولی به این نتیجه رسیدم که اگه (دور از جونم البته) من بودم رضایت نمیدادم... نه به خاطر خودم... که زندگی من دیگه داغون شده و رفته بلکه به خاطر بقیه دخترهایی که ممکنه یه روز یه بابایی بیاد چنین بلایی سرشون بیاره... به خاطر امنیت اونا که ممکنه این اتفاق روزی براشون بیفته... و به خاطر درس عبرت دادن به همه پسرهای احمق خودخواه این شکلی که کلا زیاد فکر نمیکنن تو زندگیشون...
حال و هوای ماه رمضون حسابی گرفته اتم...
حسابی...
و این حال و هوا واسه من مث بقیه نیس...
منظورم یه چیز خاصصه...
یه جو عجیب و غریب...
که باعث میشه عاشق بشم...
یعنی مستعد عاشق شدن بشم...
مردک جوووووورررررررررراااااااااااااااااببببببب
___________________________
آخیش!!!! راحت شدم....
جمع شده بودیم دور هم
با دوستای دبیرستان
حال و روزم شبیه مرده هایی بود که ۱ روز بهشون مرخصی دادن و از قبر اومدن بیرون...
یا مثل یه زندانی که اومده باشه مرخصی...
احساس کردم بعد مدتها شدم همون آدم همیشگی
آرامشی که فقط تو جمع دوستای اون شکلی پیدا کرد
یه راحتی خاص
بعد فکر میکنم که..
کاش نیومده بودم...چون ممکنه دوباره دلم واسشون تنگ شه...
و اونوقت...
ــــــــــــــــــــــــــ
-تنهایی خلق و خوی آدما رو عوض میکنه... یخشون میکنه... منی که تو دوره دبیرستان روزی ۱ ساعت با تلفن حرف میزدم حالا باید خودمو بکشم که جواب پیامک ملتو بدم...
ـ دلم دوست خواست
ـ مامان وقتی اومدم خونه از دماغم در آورد همشو!!!!