قرار ملاقات با آینه!

روایت یک زندگی در بدون سانسورترین حالت ممکن

قرار ملاقات با آینه!

روایت یک زندگی در بدون سانسورترین حالت ممکن

ضیافت

جمع شده بودیم دور هم 

با دوستای دبیرستان  

حال و روزم شبیه مرده هایی بود که ۱ روز بهشون مرخصی دادن و از قبر اومدن بیرون... 

یا مثل یه زندانی که اومده باشه مرخصی...

احساس کردم بعد مدتها شدم همون آدم همیشگی 

آرامشی که فقط تو جمع دوستای اون شکلی پیدا کرد 

یه راحتی خاص 

بعد فکر میکنم که.. 

کاش نیومده بودم...چون ممکنه دوباره دلم واسشون تنگ شه... 

و اونوقت...  

ــــــــــــــــــــــــــ 

-تنهایی خلق و خوی آدما رو عوض میکنه... یخشون میکنه... منی که تو دوره دبیرستان روزی ۱ ساعت با تلفن حرف میزدم حالا باید خودمو بکشم که جواب پیامک ملتو بدم...  

ـ دلم دوست خواست 

ـ مامان وقتی اومدم خونه از دماغم در آورد همشو!!!!

سر قبر زنش به ترستون: من همیشه قوانین مردم تبعیت کرد... ولی اونا همه همیشه تو رو بیشتر از من دوست داشتن... همه... پدر... حتی زن خودم ________________ پ.ن. چرا هر کی محل سگ بهمون نزاره و وقعی به قواعد اجتماعی نزاره رو دوست داریم؟

نه اینکه بی تو ممکن نیست 

نه اینکه بی تو می میرم 

به قدری مسریه حالت 

که دارم عشق می گیرم 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

چقد خوش آهنگ خوش آرایشه این ترانه

روز تولد

مث که مامان کیکی چیزی درست کرده واسه تولدم.

از صبح هم چهار پنج نفر اس دادن تبریک گفتن...

عجب روز تولد انتی کلایمکتیکی!

البته خودم گفتم نمیخوام کسی رو ببینم ولی...

آدما همیشه همون چیزی رو نمیخوان که میگن.

امروز رئیسم کمی تا قسمتی خیتم کرد.

__________________

من نمیتونم تصمیم بگیرم خدایا...

اصلا انگار هیچوقت بلد نبودم...

و حالا مجبورم یه تصمیم خیلی سخت بگیرم

که مدتها عقب انداختمش...

زندگیم عین یه کلاف سردرگم داغون شده که نمیدونم از کجاش باید شروع کرد به باز کردنش..

در واقع یه جور کچ22 شده...

همه چیز نمیتونه حل بشه تا یه چیزی حل بشه و هیچ چیز نمیتونه حل بشه تا اون یه چیز...

تا اون یه چیز....

دماغ

رادیو روشنه! برنامه در نکوهش ملت دماغ عمل کرده بود...

فک میکنم که انقد عرب و ترک و مغول حمله کردن و وصلت کردن و زاد و ولد که کلا ژنتیک جماعت ایرانی قاطی پاطی شده و تو چشم ترین نتیجه اش هم این دماغهای قناس

______________

پ.ن. فک میکنم که با همه این تریپ روشنفکری و اینا به عنوان یه زن اگه دماغم مشکل داشت به احتمال زیاد عملش میکردم و اضافاتشو میریختم دور:))